بالاخره تصمیم گرفتم بنویسم.راستی سلام.مدتی بود دچار سرگردونی و سرخوردگی شده بودم.دوست داشتم بنویسم اما دستم توان نوشتن نداشت. تااینکه تصمیم گرفتم بنویسم.امروز بعداز 6ماه نوشتم.نه برای کسی که برای دل خودم.تنها چیزایی که از یه آدم به جا میمونه نوشته ها واعمالشه. نه مثل خواهرم استعداد نوشتن دارم که بنویسم و همه از خوندن کتابام لذت ببرن نه مثل اون خواهرم توان سرودن دارم!استعدادم خلاصه شده توی دنیای رایانه و طراحی با نرم افزارهای گرافیکی و آموزش و... دلم میخواست اگه قرارشده یه روز همه دنیارو واسه آدماش بزارم و برم حداقل چیزی واسه یادآوری توی ذهن آدما داشته باشم.میخوام کل تجارب کم اما مفیدمو واسه همه بذارمو برم.شاید به کار یکی اومد و گفت خدابیامرزش!(البته امیدوارم)
|